میبوسم تو را |
گفتي كه مي بوسم تو را
گفتم تمنا مي كنم
گفتي كه گر بيند كسي ؟
گفتم كه حاشا مي كنم
گفتي ز بخت بد اگر، ناگه رقيب آيد ز در ؟
گفتم كه : با افسونگري ، او را ز سر وا مي كنم
گفتي كه تلخي هاي من گر ناگوار افتد مرا
گفتم كه با نوش لبم ،آنرا گوارا مي كنم
گفتي چه مي بيني بگو در چشم چون آيينه ام ؟
گفتم كه من خود را در او عريان تماشا مي كنم
گفتي كه از بي طاقتي ،دل قصد يغما مي كند
گفتم كه با يغماگران ، باري مدارا مي كنم
گفتي كه پيوند تو را با نقد هستي مي خرم
گفتم كه ارزان تر از اين من با تو سودا مي كنم
گفتي اگر از كوي خود ، روزي تو را گويم برو؟
گفتم كه صد سال دگر امروز و فردا ميكنم
گفتي که گر از پاي خود زنجير عشقت وا كنم
گفتم ز تو ديوانه تر ، داني كه پيدا مي كنم ...
سيمين بهبهاني

نظرات شما عزیزان:
|
نویسنده: رضادولتی ׀ تاریخ: سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory->
׀
|
|